1)اندازه
2)ترکیب اعضا
3)هنجارها
4)اهداف
5)همبستگی
6)رهبری
7)محیط خارجی
1)اندازه
2)ترکیب اعضا
3)هنجارها
4)اهداف
5)همبستگی
6)رهبری
7)محیط خارجی
توصیف |
کارکرد |
||||||
گروهها نیاز انسان به حضور در یک شبکه اجتماعی را رفع میکنند. تماس بین انسانها را افزایش میدهند، روابط آنها را باهم تنظیم میکنند وکیفیت ومدت تعاملات اجتماعی را بالا میبرند.آنها به اعضای خود احساس شمول وامنیت میدهند. |
تعلق خاطر: |
||||||
گروهها بالاخص گروههای منسجم فرصتی برای ایجاد روابط گرم، دوستانه وحمایتگرانه فراهم میآورند. |
صمیمیت: |
||||||
گروهها با انجام برخی کارها به اعضای خود کمک میکنند قوه تولید خود را افزایش دهند، به اهداف شخصی ومشترک خود برسند وکارها وتکالیفی را انجام دهند که یک فرد از عهده آنها برنمیآید. |
ابتکار: |
||||||
گروهها با در اختیار گذاشتن امکانات ومنابع هیجانی ومادی به اعضای خود کمک میکنند بر بحرانهای جزیی وکلی زندگی غلبه کنند. اعضای گروه مکمل ومشوق یکدیگرند، یکدیگر را یاری میدهند ومنابع مورد نیاز را در اختیار یکدیگر قرار میدهند. |
حمایت: |
||||||
گروهها غالباً محلی برای تمرین واعمال قدرت ونفوذ اجتماعی هستند.گروهها راههایی برای تأثیرگذاری اعضای گروه بر عده ای بیشتر فراهم می آورند. |
تأثیر: |
||||||
گروهها به اعضای گروه اطلاعات، عقاید جدید وتجارب جدید میدهند.گروهها با فرایندهای ارتباط ویادگیری اجتماعی،فرصتی برای یادگیری فراهم میآورند.(منبع:فروسایت،1996) |
کسب دانش واطلاعات: |
1)برخی از وظایف فقط میتواند در نتیجهی ترکیب شدن کوششهای تعدادی از افراد که باهم کار میکنند،انجام شود.
2)گروهها دوستی ودرک متقابل و نیز حمایت از طرف همکاران را فراهم میکند.
3)یک گروه خط مشیهایی برای رفتار قابل قبول از لحاظ عموم فراهم میکند.
4)یک گروه ممکن است برای اعضایش امنیت به ارمغان بیاورد.
1)انگیزه:هر فرد برای تأمین نیازهای پذیرفته شدت در گروه(به گروه پیوستن)،شناسایی،امنیت،پول وسایر ارزشهایی که میتوان توسط گروه تأمین کرد،به گروه میپیوندد.
2)ویژگیهای محرکی وتشویقی: هر فرد به علت محرکها و تشویقهایی که برای او در گروه وجود دارد، در گروه شرکت میکند.این محرکها و تشویق ها،مختلف هستند و با توجه به ذوق و نیازهای افراد، جاذبههای متفاوتی دارد. از جمله محرکها میتوان اهداف ، برنامهها، ویژگیهای اعضای آن،سبک عمل،منزلت اجتماعی یا سایر خصوصیاتی را که از نظر انگیزهها ونیازهای افراد اهمیت دارند،نام برد.
3)انتظارات فرد: هر فرد خواستها وانتظاراتی دارد که به هر جا که فکر کند به آنها میرسد، مراجعه میکند.او در ذهن خود احتمالاتی درباره سودمندی ویا زیان آوری گروه میدهد و براساس این ذهنیات در گروه شرکت میکند.
4)سطح بازدهی: ادراک هر فرد از سطح و میزان بازدهی(نتایج) که عضویت او در گروه برایش خواهد داشت، سبب جذب او به گروه میشود(میرکمالی،1378).
انسان به طور طبیعی موجودی اجتماعی و جمع گراست. او میخواهد با شرکت در گروه نیازهای اجتماعی،روانی وفیزیولوژیکی خود را برطرف سازد. اگر از دیدگاه فلسفی، جامعه شناسی و روان شناختی به علل جذب افراد به گروه نگاه کنیم، میتوانیم پنج علت اساسی را در تشکیل گروهها کشف کنیم.
1)اجتماعی بودن:علت اساسی تشکیل گروهها وجذب افراد به گروه،اجتماعی بودن انسان است. زبان،فرهنگ،ایدئولوژی وتمدن حاصل اجتماع انسانی است. برای به وجود آمدن این مظاهر مهم انسانی،افراد دور هم جمع میشوند وتشکیل گروه میدهند.
2)تأمین نیازها:نیازهای انسانی یکی از عوامل تشکیل گروه میباشد.ادامه حیات،بقا،احترام،ارزش،نقش پذیری،قبول مسئولیت،شکوفایی استعدادها وبسیاری از نیازهای دیگر به همبستگی به همکاری و تعاون افراد باهم دارد.
3)مصونیت:اگر چه انسان موجودی پیچیده است و ازنظر قدرت تفکر و اندیشه سرآمد همه موجودات دیگر میباشد وبا قدرت عقل میتواند بسیاری از مشکلات را حل کند؛ ولی در مقابل بسیاری از موانع طبیعی وعظمت جهان خلقت نمیتواند از خود دفاع کند. او همواره دشمنان یا موانعی بر سر راه خود دارد که صرفاًباکمک دیگران میتواند خود را درمقابل آنها مجهز سازد، گروه میتواند موجب قدرت او در مقابل تهدیدات گردد ومصونیت او را تضمین کند.
4)کسب قدرت:انسان موجودی قدرتمند است و باقدرت خود بر منابع و امکانات تسلط پیدا میکند وهمواره از آنها بهره میگیرد. انسان برای دفاع از خود وبهره گیری ازمنابع، علاوه بر داشتن قدرت تفکر واندیشه،از قدرتهای جسمی وفکری دیگر انسانها نیز بهره میجوید. بدون توجه به موارد استفاده قدرت، داشتن قدرت میتواند به او امینت واطمینان خاطر بدهد و بر اعتماد به نفس او بیفزاید.
5)آرمان گرایی: انسان موجودی آیندهنگر وبرنامهدار است که همیشه آرمانها و ایدهآلهایی را درمغز خود میپرواند. مجموعه انسانهایی که دارای آرمانهای واحد هستند؛ به منظور کسب قدرت بیشتر،امکانات و روشهای اجرایی بهتر دست در دست هم میگذارند وبا تفکر و همکاری گروهی به آرمانهای مشترک خود میرسند.
1-عضویتی که قابل تعریف باشد: اجتماعی از دو فرد یا بیشتر که با نام یا نوع آن مشخص گردد.
2-آگاهی گروهی: افراد،اعضای خود را به چشم گروه میبینند، دارای تفاهم مشترک هستند و از نظر عاطفی و روحی نیز خود را به یکدیگر بسیار نزدیک حس میکنند.
3-احساس آرمان و قصد مشترک: اعضای گروه دارای هدفها ویا آرمانهای مشترکند.
4-بستگی درونی ومتقابل در ارضای نیازها: اعضا برای رسیدن به هدفهای گروه به یاری یکدیگر نیازمندند.
5-فعل و انفعال یا کنش و واکنش متقابل: اعضا با هم ارتباط برقرار میکنند و یکدیگر را تحت تأثیر ونفوذ قرار میدهند ونسبت به یکدیگر واکنش نشان میدهند.
6-توانایی در وحدت عمل: گروه میتواندچون یک عضو یا تن واحد رفتار واقدام کند( آقابخشی وافشاری راد،1375)
اگرچه گروههایی که به آنها محلق میشویم از نظر نوع،اندازه،هدف وعملکرد با یکدیگر متفاوتند، اما کمابیش دارای خصوصیات مشترکی هستند، "همفیل" ده خصوصیت یک گروه را چنین برشمرده است:
1-اندازه
2-همبستگی(تاچه اندازهای مثل یک مجموعه واحد عمل میکند)
3-یکسانی(تشابه درسن ،جنسیت و...)
4-انعطاف پذیری (درجه انعطاف پذیری در پیروی از قواعد و مقررات)
5-تعادل
6-نفوذ ( درجه سختی یا آسانی پیوستن به گروه)
7- دوقطبی بودن(گروه تا چه اندازه قادر است بر یک هدف تمرکز داشته باشد)
8-خودمختاری(تاچه اندازهای عملکرد گروه مستقل از گروههای دیگر و بزرگتر است)
9-نزدیکی(تاچه اندازه اعضای گروه یکدیگر را میشناسند)
10-کــنترل ( تا چه اندازهای گروه آزادی رفتار اعضا را محدود میکند).(شیرازی،1373)
************
گروهها ممکن است به صورت همگن یا مختلط (از نظر اعضای گروه)،پایدار یا ناپایدار و بزرگ یا کوچک باشند.
گروههای همگن (متجانس) بیش از گروههای ناهمگن به با هم بودن ومقاومت در برابر نفوذهای خارجی توجه میکنند. مثلاً یک مدیر هنگامی که بخواهد تغییری را در قوانین کاری یک گروه همگن به وجود آورد در مقایسه با یک گروه ناهمگن با مقاومت بیشتری روبرو میگردد.
گروههای پایدار تغییرات اندکی در اعضایشان دارند. آنها احتمالاً همانند یک انجمن محرمانه عمل میکنند. از اعضای خود ساختار صداقت بوده و در مقابل حضور یک غریبه از خارج انجمن_همانند افراد شاغل در بخشهای دیگر یا افرادی که مهارتهای دیگری به جز مهارت مورد نظر آنها را دارند_میایستند.
در مقابل،گروههای ناپایدار تمایل بیشتری برای برقراری ارتباط با محیط خارج دارند و در نتیجه رفتارهایشان غیرقابل پیش بینی است(بیتل،ترجمه حقیقی و علیمردانی،1379)
شفیع آبادی(1370)انواع گروه ها را به شرح زیر ذکر میکند:
1)گروههای اولیه:گروهی است که روابط صمیمی ونزدیک و رویاروی بین اعضای آن حاکم میباشد.خانواده بارزترین نمونه گروههای اولیه است که همانند سازی در آن انجام میشود. در این گروهها،خصوصیاتی نظیر وفاداری اعضا به یکدیگر،تماسهای مستقیم و رویاروی میان افراد و روابط عاطفی عمیق و دوستانه بین اعضا وجود دراد.این گروهها از دوام و بقای بیشتری برخورددارند و ورود و خروج از آنها تحت شرایط مشخصی انجام میگیرد.
2)گروههای ثانویه:گروههای موقتی هستند که براساس قراردادها و ضرورتهای اجتماعی تشکیل میشوند. افراد گروه با یکدیگر تماس پایدار ندارند و روابط افراد رسمی و غیر مستقیم است.عضویت در این گروهها داوطلبانه است و فرد میتواند هر زمان به گروهی بپیوندد که نیازش را برآورده سازد.
3)گروههای کوچک:گروههایی که اعضای آنها کمتر از دوازده نفر باشند را گروه کوچک مینامند. دراین گروهها روابط اعضا رویاروی و صمیمی است.
4)گروههای بزرگ:گروههایی با بیش از دوازده عضو را گروه بزرگ مینامند. هر قدر تعداد اعضای گروه کمتر باشد برقراری روابط بین آنان آسانتر وبهتر انجام میپذیرد.
5)گروههای راهنما:
گروهها براساس عوامل مختلفی طبقه بندی می شوند.یکی از این طبقه بندی ها بر حسب متغیرهای مختلف به صورت زیر می باشد:
1-گروه بدون رهبر
2-گروه با رهبر
3-گروه سازمان یافته(رسمی)
4-گروه سازمان نیافته(غیر رسمی)
5-گروه دائم
6-گروه موقت
انسانها فطرتاً اجتماعی هستند و یکی از مظاهر این امر علاقه آنها به انجام دادن کارهای گروهی است. علاوه بر این، مشکلات ومسائل زندگی نیز آنها را جبراًبه سوی گروه وفعالیت های گروهی سوق می دهد. شاید اولین سوالی که به ذهن خطور می کند این باشد که گروه چیست؟
گلشن فومنی(1379)درکتاب جامعه شناسی سازمان ها و توان سازمانی گروه را تعدادی از افراد انسانی که براساس یک سری روابط متقابل واحساس همبستگی با یکدیگر همکاری دارند،تعریف می کند.
بروس کوئن در کتاب«درآمدی برجامعه شناسی» گروه را چنین تعریف می کند:«گروه به تعدادی از افراد اطلاق می شود که با یکدیگر روابط متقابل دارند وبراساس یک رشته چشمداشت های رفتاری مشترک به همدیگر احساس وابستگی می کنند»(به نقل از گلشن فومنی1379).
از دیدگاه روان شناسی وجامعه شناسی تعاریف گوناگونی از گروه به عمل آمده است که هر یک از آنها با نگرشی خاص به ویژگی ها ونهایتاً تعریف گروه پرداخته اند.
جورج هومنز از قول اسمیت بیان می کند:«گروه یک واحد مرکب از تعداد افراد است که علاوه بر آگاهی از وحدت خود، دارای قدرت عمل نیز می باشند واز روش واحدی برای رسیدن به اهداف خود بهره می گیرند». در تعریف دیگری بارون و پیرن گروه را